نام در فرهنگ ايران و نهاد نامگذاري


 

نويسنده: دكتر ناصر تكميل همايون




 
اي نام تو بهترين سرآغاز
بي‌نام تو نامه كي كنم باز
درآمد: انسان در فضاي بي‌اختياري بي‌هيچ شناخت، چشم به جهان مي‌گشايد و پدر و مادر و اعضاي خانواده بر او «نام» مي‌نهند و نوزاد در اين امر بزرگ اجتماعي كوچكترين اختياري ندارد، اما «هويت» زندگي خود را در پيوند با آن خواهد داشت و تشخص خود را با داشتن آن «نام» از ديگران درمي‌يابد. به ظاهر فرايند اين امر طبيعي به نظر مي‌رسد اما در واقع صبغه اجتماعي و فرهنگي دارد و تحقق آن در سراسر جهان برپايه آداب و رسوم و فرهنگ و پاره فرهنگهاي اقوام و ملل شكل مي‌گيرد.
مراسم زايمان و تولد نوزاد، و چگونگي نامگذاري و ارزشمندي معنوي آن، با آيينهاي برخاسته از فرهنگ و ديانت جامعه و عناصر آرماني و معنوي قشرهاي گوناگون اجتماعي پيوند دارد و در جامعه‌هاي بزرگ و ملتهاي تاريخي همانند ايران در هر منطقه و نزد هر قومي ويژگيهايي پيدا كرده است و همزمان همسانيها و هماننديهايي نيز در كل جامعه چشمگير شده كه نشانه يگانگي و وحدت ملي و فرهنگي به شمار مي‌آيد.

1ـ نام واژه‌هاي گوناگون
 

واژه «نام» كه برابر واژه عربي «اسم» است، در زبان پهلوي به همين صورت نام (Nam) و در زبانهاي فارسي باستان و اوستا و هندي باستان و ارمني Naman آمده است. در ديگر زبانها و گويشهاي ايراني نيز همانندهايي دارند و چه بسا Nome در زبان فرانسه و Name در زبان انگليسي بي‌رابط با Nam پهلوي نبوده است.
به هر صورت نام را لفظي مي‌دانند كه بدان كسي يا چيزي را بخوانند (فرهنگ معين). نوزادان نيز نام پيدا مي‌كنند تا در همه عمر، آنان را بدان بخوانند و بدان شناخته شوند. اين امر شايد در دوران پيش تاريخي، به گونه‌اي كه در اعصار تمدن انسان، شايع شده، تظاهر نداشته است و فقط صاحبان قدرت و مكنت نام و نشان داشته‌اند به همان سان كه بعدها داراي القاب گوناگون شده‌اند و دانستن نام افراد، به نوعي با جادو و جادوگري و طلسم‌شكني و شناخت سعد و نحس و آينده‌گويي زندگي صاحبان نام مرتبط مي‌شده است.
با ورود انسان به دوره تمدن، داشتن نام و آشنا شدن همگان بر آن حرمت و تابو بودن خود را از دست داده و برپايه منزلتهاي اجتماعي و اعتقادي نامگذاري (تسميه) و آشكار كردن آن بر همگان رواج پيدا كرده است. از واژه نام در ادب فارسي تركيبهاي ارزشي بسيار پديد آمده است، چون:
ـ نام بلند، به نام بودن، نام نامي به جاي شهرت و آوازه و افتخار:
نماند حاتم طايي وليك تا به ابد
بماند نام بلندش به نيكويي مشهور
(سعدي)
چنين گفت موبد كه مردن به نام
به از زنده دشمن بر او شادكام
(فردوسي)
ـ نام‌جو و نام جوي به جاي جويندة نام:
فرانك بدو گفت كاي نامجوي
بگويم تو را هر چه گويي، بگوي
(فردوسي)
به خواسته نشود غره و همه نه شگفت
كه نامجوي نگردد به خواسته مغرور
(فرخي)
ـ نام‌آور، نامبردار، نامور، نامدار به جاي بلندآوازگي
به هر كار كو جست نام‌آوري
در آن كار دادش فلك ياوري
(نظامي)
بهشتي درخت آورد چون تو باز
پسر نامجوي و پدر نامدار
(سعدي)
ـ نام‌ننگ به جاي ننگ‌نامي و بدنامي
مرا سر نهان گر شود زير سنگ
از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
(فردوسي)
به نام ار بريزي مرا گفت خون
به از زندگاني به ننگ اندرون
(فردوسي)
بر خيالي صلحشان و جنگشان
بر خيالي نامشان و ننگشان
(مولوي)
ـ نام نيكو، نام نيك، نكونامي به جاي نيك‌نامي و خوش‌نامي و شهرت پسنديده
به نام نكو گر بميرم رواست
مرا نام بايد كه تن مرگ راست
(فردوسي)
نام نيك رفتگان ضايع مكن
تا بماند نام نيكت پايدار
(سعدي)
نام نيكو گر بماند ز آدمي
به كز او ماند سراي زرنگار
(سعدي)
و بالاخره:
سعديا، مرد نكونام نميرد هرگز
مرده آن است كه نامش به نكويي نبرند

2ـ ارزشهاي نامگذاري
 

در ميهن ما نخستين توجه خانواده به دادن نام نيكو و زيبا به نوزاد است. اين امر نه‌تنها در عصر باستان معمول بوده، بلكه در روزگار حضرت ختمي‌مرتبت(ص)‌ و امامان و پيشوايان مذهبي و انديشه‌وران ايراني، در اعصار اسلامي چون هديه‌اي گرانبها به نوزادان جامعه شناخته شده و در كتابهاي احاديث و رسائل فلسفي و تربيتي و اندرزنامه‌ها و تأليفات اخلاقي بر اين امر فرهنگي سفارش گرديده است.
با بررسي نوشتار‌هاي فلسفي و اخلاقي ابن‌سينا حكيم بلندپايه ايران‌زمين، توجه مي‌شود كه وظيفه پدر آن است كه «نام نيكو جهت فرزند خوش انتخاب كند» (صديق، ص137)، و نيز اين جمله اخلاقي «از حقوق پدر و مادر بر فرزند آن است كه نام نيكي بر وي نهند؛ نامي كه از نظر ديني و اجتماعي پسنديده باشد.» (تدابيرالمنازل، ص35)
در قابوسنامه عنصرالمعالي كيكاوس بن‌اسكندر، شاهزاده زياري، خطاب به فرزندش آمده است در زماني كه صاحب فرزند شدي، «اي پسر، اول چيزي بايد كه نام خوش بر او نهي كه از جمله حقهاي پدران بر فرزندان يكي آن است كه او را نام خوش نهند» (قابوسنامه، ص132). خواجه‌ نصيرالدين طوسي در كتاب نفيس اخلاق ناصري آورده است: «چون فرزند به وجود آيد، تسميه او بايد كرد به نامي نيكو.» (صديق، ص164) در ديوانهاي شاعران پارسي‌سرا در همه ادوار فرهنگي و تاريخي به اين امر عنايت خاص شده است؛ از آن ميان ناصرخسرو قبادياني فرمايد:
نام نكو گزين كه بدان چون بخوانمت
در دلت شادي آيدت و در جانت خرمي
داشتن نام نيكو، در كودك و جوان نوعي احساس اطمينان و اعتماد به نفس به او مي‌دهد و شخصيت او را شكوهمندي مي‌بخشد و محبوبيت او را در جامعه افزونتر مي‌سازد؛ زيرا هر صاحب نامي، همواره با نام خود زندگي مي‌كند.
در نام نهادن بر فرزندان، جنسيت آنان را بايد در نظر گرفت. نامهاي زنانه براي پسران و نامهاي مردانه براي دختران، در شخصيت فرزندان اثر مي‌گذارد و ممكن است در پسران منش دخترانه و در دختران رفتارهاي پسرانه پديد آيد و در مشاغل و زندگي آينده آنان دگرگونيهايي به وجود آورد. نبايد فراموش كرد كه انسانها با نام‌ خود و در نام خود زندگي مي‌كنند.
نام من رفته‌ست روزي بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوي جان مي‌آيد از نامم هنوز
(حافظ)

3ـ نام و نشان پنهاني و مقدس
 

در حيات اجتماعي اقوام گوناگون گاه نامگذاري‌ها و نهان داشتن آن و يا حرمت بخشيدن مابعدالطبيعي، از باورهاي فرهنگي بوده است. نزد يهوديان بردن نام خدا (يهوه) معمول نبوده و با آوردن واژه‌هاي هاشم (الاسم) ال، الوهيم «آدوناي» (سرور ما) «بروخ شمو» (مبارك است نام او)، قدوشو بروخو (مقدس، مبارك)، و جز اينها بسنده مي‌كردند. در ديانت مسيح با كاربرد واژه‌هاي «پدر» يا «پدر آسماني» خداي تعالي را در نظر مي‌آوردند. در ديانت اسلام واژه «الله» همواره بيان شده، اما عزّ اسمه، اسمه‌تعالي و جل جلاله، باريتعالي، قدس اسمه و جز اينها هم به كار رفته و گاه صفات حق‌تعالي (صفات‌الله) به گونه‌ نام بيان شده كه شماره آنها بسيار است.
نام خدا همواره مقدس بوده است. در مكتبخانه‌هاي قديم اگر نام يا صفات الهي را روي تخته سياه نوشته مي‌شد، پس از پاك كردن تخته، گردوغبار گچ را جمع مي‌كردند و گوشه باغچه در محل تميز و پاي بوته‌هاي گل و يا در آب روان مي‌ريختند و تقدس نام خدا را بدين‌سان حفظ مي‌كردند. زن نيز به عنوان ناموس جامعه مقدس بود و نامش را نمي‌آوردند و نمي‌نوشتند و او را به نام يكي از فرزندان ذكور، اغلب ارشد فرزندان صدا مي‌زدند. از زنان برجسته جهان اسلام نيز با لقب ياد شده است. از حضرت فاطمه زهرا(ع) «دختر بدرالدجي» و «ام‌ ابيها» و از حضرت زينب كبري(ع) «ام‌المصائب» و از مادر حضرت عباس(ع) به علت داشتن فرزندان ذكور «ام‌البنين» ياد كرده‌اند. اين سنت گاه در دربارهاي سلاطين نيز، كاربرد داشته و غالباً نام مادر پادشاهان، «مهد عليا» نهاده شده است.
ناگفته نماند كه القاب حكومتي، سلطنتي، ديواني، مذهبي و علمي نيز نوعي نامگذاري اعيان و اشراف و بزرگان بوده كه جهت حرمت‌گذاري به شخصيت‌هاي جامعه كاربرد بسيار داشته است. همچنين بايد يادآور شد كه پاره‌اي از اقشار فرودست جامعه نيز برپايه مشاغل، تعلقات محله‌اي، اعتقادات ديني، شخصيت و منشهاي اخلاقي و اجتماعي داراي نام و نشانهاي ويژه، غالباً مركب از دو نام يا نام و يك صفت مي‌شدند. براي نمونه از لوطيان و «داش‌مشدي‌ها»، بي‌آنكه كردارهاي اجتماعي و اخلاقي آنها در نظر گرفته شود، با اين نام‌ها شهرت داشته‌اند: حاج اللهيار (تبريز)، داش آكل (شيراز)، عباس روغن‌گير (قزوين)، ناصر جيگركي، علي قره‌پاچناري، حسين ببري، آقا عزيز (شاهزاده قاجاري)، لوطي صالح، عبدالله بي‌غم، باقر بي‌خون، اكبر بلند، علي نيزه‌اي، مهدي گاوكش، حاجي معصوم، هاشم عرق‌گير (همگي در تهران) و در زمان اخير،‌ رمضان يخي، شعبان بي‌مخ و نامهاي ديگر. گاه شهرها نيز با داشتن نام و لقب حكومتي، سياسي يا ديني و جغرافيايي شهرت يافته‌اند. تهران در دوره ناصرالدين شاه، لقب «دارالخلافه» پيدا مي‌كند. پايتخت‌ها غالباً «دارالسلطنه» ناميده مي‌شدند، ايالتهاي بزرگ را «دارالحكومه» مي‌ناميدند، شهرهاي خوش آب و هوا را «دارالسرور» و شهرهاي مرزي را «دارالمرز» و بلاد مهم مذهبي را «دارالمؤمنين»، «دارالعباد» و قزوين ما را بر پايه برخي روايتها «باب‌الجنه» مي‌ناميدند. شهرهاي مهم مذهبي نيز نام و لقب جاودانه يافته‌اند؛ چون: «مكه معظمه»، «مدينه مطهره»، «نجف اشرف»، «كربلاي معلي»، «مشهد مقدس» و جز آنها.

4 ـ گزينش نامها در امر نامگذاري
 

در نامگذاري‌ها عقيده و سليقه پدر و مادر و بزرگان خانواده دخالت تام داشته است. گاه نامهاي انبيا و امامان و فرزندان آنان مستقيم (ابراهيم، موسي، عيسي، محمد، علي، حسن، حسين، رضا، مريم، فاطمه، زهرا، زينب) و غيرمستقيم (اسدالله، ابوتراب، زين‌العابدين، بتول، معصومه) بر فرزندان نهاده مي‌شد، خاصه نزد كساني كه اعتقاد داشتند روز قيامت كه نامه‌خوانان، نام خوانند، آنان كه نام قديسان دارند، مقرب‌ترند. از اين گروه هستند كساني كه در شناسنامه فرزندان نامهاي مذهبي انتخاب كرده‌اند؛ اما به نامهاي جديد غيرمذهبي ناميده مي‌شوند. همچنين بايد از كساني ياد كرد كه نامهاي افسانه‌اي و تاريخي ايرانيان و پادشاهان و سرداران خوشنام كه جوان‌گرايي در ‌آنها بسيار است، بر فرزندان خود نهاده‌اند كه گاه به علت نا‌آشنايي، نامهاي اسكندر و چنگيز و تيمور و جز آنها نيز روايي داشته است. براي دختران نيز نام گلها (نسترن، ياسمن) و ارزشها (زيبا، طناز، فريبا) و طبيعت (دريا، صحرا، ستاره، قمر، شمسي) برگزيده‌اند، و نامهاي فرخ و مبارك و ميمون گاه به غلامان تعلق پيدا كرده است. بسياري از خانواده‌ها، پس از استخاره با قرآن مجيد، نام خاصي را كه به نظرشان مي‌آيد، آن را مبارك دانسته و فرزندان خود را به آن نام خوانده‌اند.
اوضاع و احوال اجتماعي و سياسي حاكم بر جامعه، بر چگونگي نامگذاري‌ها، اثر مي‌گذارد. پيش از انقلاب، نامهاي دختران اگر معناي فارسي هم داشت، آهنگ اروپايي پيدا كرده بود، چون ريتا، شيدا (به جاي شيدا)، زري (به جاي زهرا) و نامهاي پسران ناتمام تلفظ مي‌شد، هوشي (به جاي هوشنگ)، فري (به جاي فريدون) و جز اينها؛ اما پس از انقلاب نامهاي مذهبي رونق يافت و نه تنها نامهاي مذهبي سابق ارجمندي يافتند، بلكه نامهايي چون سميه، مروه، حسنيه و جز اينها هم معمول گشت.
در دوران معاصر نسبت به نام و نامگذاري و ثبت احوال، تابعان هر كشور، نظام و قوانين جديدي تنظيم گرديده است. اين وضع نخست در مغرب‌زمين متداول شد و مورد اقتباس كشورهاي شرقي از جمله ايران قرار گرفت. با آنكه پيش از مشروطيت به اين امر توجه شده بود، اما به صورت رسمي و قانوني، پس از پايگيري نظام مشروطيت، با تأسيس اداره سجل احوال ايرانيان نيز داراي نام و نام‌خانوادگي و نشانهاي ديگر رسمي و كشوري شدند.
در آغاز دولتهاي مشروطه به ويژه وزارت داخله كه عهده‌دار اين امر مهم اجتماعي شده بود، با مشكلات زيادي رويارويي داشت. مردان اجازه نمي‌دادند نام زن و دخترانشان آشكار شود و سن و سال آنان بر نامحرمان معلوم گردد؛ اما مسئولان با تبيين وقايع چهارگانه حيات (ولادت، ازدواج، طلاق، مرگ) براي مردم و لزوم و آگاهي دولت بر آنها از سال1297 خورشيدي (تصويب‌ نامه1167) با بصيرت لازم توانست اندك اندك هم كار خود را پيش برد و هم آحاد جامعه را به اين امر راغب سازد. در سال1304 اداره سجل احوال وزارت كشور دامنه كار خود را از تهران به شهرستان‌ها نيز توسعه داد و در سال1307 نظامنامه سجل احوال را تنظيم و به نگارش درآورد و در سال1314 به تصويب رساند. در سال1355 قانون ثبت احوال به تصويب رسيد و سازمان ثبت احوال كشور به وجود آمد. و در سالهاي پس از انقلاب اصلاحنامه‌هايي نوشته شد و تغييرات اندكي پديد آمد، به گونه‌اي كه در حال حاضر سازمان مزبور با برخورداريهاي علمي و تكنولوژيك و نيروي انساني كارآمد فعاليتهاي خود را در سراسر كشور ادامه مي‌دهد.

نتيجه‌گيري
 

آدمي در فضاي بي‌اختياري، بي‌هيچ شناخت چشم به جهان مي‌گشايد و به «نامي» ناميده مي‌شود، قدرت لايزال الهي جهان را بر او مكشوف مي‌كند (علّم‌الآدم اسماء كلها) با هر تفسيري از اين آيه شريفه، مفهوم متعلق به موضوع، بر او روشن مي‌گردد: در اين روند انسان هويت شخصي و فرهنگي و اجتماعي پيدا مي‌كند و اين هويت با نام او مشخص مي‌شود و پس از مرگ نيز ياد او در پيوند با آن هويت باقي مي‌ماند. اين امر كه به معناي ديگر مميز او از ديگران است و شخصيت او را مي‌نماياند، امري است اجتماعي و با انديشه‌ها و باورهاي خانداني و قومي و ملي و ديني پيوند مستقيم دارد و بي‌‌ترديد همانند ديگر امرهاي اجتماعي در تحول بوده و از حالت جمعي و تباري به حالت فردي و شخصي رسيده و همواره در منطقه‌هاي گوناگون يك جامعه بزرگ و قشرهاي اجتماعي و زمانهاي تاريخي صبغه‌هاي خاص يافته است و از طبيعت و ارزشهاي جامعه و حرمتهاي فرهنگي و ديني بهره‌برده است.
در اعلاميه حقوق بشر آمده است: «تمام افراد بشر آزاد زاده مي‌شوند و از لحاظ حيثيت و كرامت و حقوق با هم برابرند» (ماده1) و در جاي ديگر اضافه شده است: «هركس حق دارد كه شخصيت حقوقي‌اش در همه جا به رسميت شناخته شود» (ماده6) و در منشور حقوق آموزش و پرورش نيز آمده است: «مادران و كودكان حق دارند كه از كمك و مراقبت ويژه برخوردار شوند. همه كودكان اعم از آنكه در پي ازدواج يا بي‌‌ازدواج زاده شده باشند، حق دارند كه از حمايت اجتماعي يكسان بهره‌مند گردند».(ماده2)
در جامعه كهن و تاريخي ايران امرهاي مذكور، جايگاه بررسي و شناخت يافته و در مسير روزگاران پيش تاريخي و اعصار تاريخي ويژگيهاي اجتماعي و فرهنگي حقوق ياد شده آشكار گرديده است.
در عصر جديد و تشكيل «ملت» به معناي حكومتي، فزون بر برخورداري از ميراثهاي ملي به معناي فرهنگي، از مزاياي ملي به معناي حكومتي نيز طرف بربسته و نهاد ويژه‌اي در كشور، بنيانگذار و نگاهبان آن گرديده است (سازمان ثبت احوال كشور) و در نتيجه نام‌گزيني به گونه يك امر و سنت ارزشمند اجتماعي نه تنها چون گذشته قوام خانواده يعني هسته اصلي اجتماعي را فراهم مي‌آورد، بلكه با توسعه آموزش‌هاي جديد علمي و فني، گزينش نامهاي زيبا و درخور زندگي جديد، حيثيت و منزلت زادگان زمان را بالاتر مي‌برد و توانمندي و داشتن وقار اجتماعي را در آنان زنده نگاه مي‌دارد و فزون بر همه آنها نهاد جديد، با كاربردهاي آماري در زمينه‌هاي گوناگون چهارگانه (ولادت، ازدواج، طلاق و مرگ) حركت جمعيت و سيماي آن را روشن ساخته و به لحاظ اجتماعي و اقتصادي به نوعي، تنظيم حيات ملي را عهده‌دار گرديده است.سخن را با بيتي رندانه از شاعري كم‌شناخته به نام فصيحي هراتي با نام خدا، پايان مي‌دهيم.
هزار بار قسم خورده‌ام كه نام تو را
به لب نياورم، اما قسم به نام تو بود

پي‌نوشت‌ها:
 

1ـ ابن سينا. تدابير المنازل(ص35) به نقل از آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن(تهران، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه377)
2ـ پارساخو، اسدالله، فرهنگ نام و نام گزيني، تهران،سازمان ثبت و احوال كشور، 1389
3ـ جانسون، كلي. اعلاميه حقوق بشر و تاريخچه آن، ترجمه محمد جعفر پوينده، تهران، نشر ني، 1377
4ـ دهخدا، علي‌اكبر. لغت‌نامه (واژه‌هاي «نام»، «اسم» و «تسميه»)، تهران، سازمان لغت‌نامه دهخدا، 1342
5ـ صديق، عيسي. تاريخ فرهنگ ايران، تهران، دانشگاه تهران، 1351
6ـ كيكاوس، قابوسنامه به اهتمام دكتر غلامحسين يوسفي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب 1345
7ـ ماحوزي، عليرضا. (گردآورنده) مجموعه قوانين و مقررات ثبت احوال و قوانين مرتبط با آن، تهران، سازمان ثبت احوال كشور، 1375
8 ـ معين، محمد. فرهنگ معين، تهران، اميركبير، 1349
 

منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb